Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «قدس آنلاین»
2024-05-08@23:32:08 GMT

بمبی که وسط فامیل ترکید

تاریخ انتشار: ۱۰ آبان ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۹۰۱۰۶۶۱

آرمان اورنگ - روایت زندگی «حجت‌الاسلام حمید حسن‌بیگی» و «خدیجه طباطبایی جعفری» یک‌جایی از جهان که گمانش را ندارند به همدیگر گره می‌خورد؛ ته یک میهمانی تولد و در حالی که یکی‌شان توقع دیدن دیگری را ندارد. زندگی اما هر دو آن‌ها را چنان به سوی هم می‌کشاند که در کمتر از یک ماه، حالا سفرِ ماه‌عسل‌مانندشان را میان صحن گوهرشاد باشند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

• اگر بخواهیم یک روایت از زندگی شما بدانیم، چه روایتی در زندگی شما خاص‌تر است؟

طباطبایی: احتمالاً آشنایی و ازدواجمان. ما کمتر از یک ماه پیش با هم آشنا شدیم و توی همین فاصله ازدواج کردیم.

• آشنایی چطور شکل گرفت؟

شاید با رودربایستی من.

• چطور؟

شبی که با هم آشنا شدیم، شبی بود که من برای تولد دختر یکی از دوستانم از تهران به قم رفته بودم . آنجا بود که ایشان به من معرفی شدند. یعنی معرفی‌شان کردند تا ما با هم صحبت کنیم. راستش من اصلاً مشتاق ازدواج با یک فرد روحانی‌ نبودم. حتی یک درصد.

• ولی توی تعارف گیر کردید.

بله. چاره‌ای نداشتم جز اینکه بروم و بنشینم توی ماشینِ ایشان و همین‌طوری یک صحبتی بکنم. میهمانی تمام شده بود. حول و حوش ساعت 10 شب بود و کم‌کم می‌خواستم برگردم، ولی یک‌دفعه شوهرِ دوستم زنگ زد و تأکید کرد نگهم دارند. گفته بود: «یه آقایی هست که باید با خدیجه خانم صحبت کنه!» پیش خودم فکر کردم حالا که میهمانِ این‌ها هستم، حرفشان را رد نکنم. توی تعارف ماندم. با خودم گفتم: «با نیم‌ساعت صحبت، چیزی ازم کم نمی‌شه. بذار دل این‌ها رو نشکنم». کمی که گذشت، ایشان با ماشین رسید. من هم رفتم و نشستم داخل ماشینشان. رفتم تا با هم آشنا شویم؛ بدون اینکه اشتیاقی داشته باشم. صحبت کردیم و تمام شد.

• با چه نتیجه‌ای؟

هیچ‌ نتیجه‌ای. من برگشتم تهران و نظرم همان نظر اول بود. بعد ولی ایشان دوباره پیگیر شدند تا جلسه دوم را بگذاریم.

• از مخالفت شما خبر نداشتند؟

فکر می‌کنم تا حدودی حس کرده بودند. خانواده‌ ما مشکلی با این ماجرا نداشتند، ولی خودم مخالف بودم. البته ماجرا پیش رفت. ایشان جلسه دیگری هم هماهنگ کردند و تازه از جلسه سوم بود که من شروع کردم به صحبت کردن.

• مثلاً چه حرف‌هایی رد و بدل شد؟

مثلاً درباره شلوغی‌ها کشور صحبت کردیم. می‌دیدم منصفانه صحنه را می‌بینند.

• مثلاً چطور شرح می‌دادند؟

حسن‌بیگی: تلاش می‌کردم قضیه را سیاه و سفید نبینم. خیلی جاها مردم حق داشتند، ولی خیلی جاها هم اشتباه می‌کردند. بخشی از قضیه مربوط به ما روحانی‌ها و اشتباهاتمان بود. خب البته دشمن هم بیکار ننشسته. مردم هم از زندگی طلبه‌ها و روحانی‌ها خبر ندارند.

• پس به یک موضع و تفاهم مشترک رسیدید.

طباطبایی: بله، ولی باز هم چیزی نبود که کسی باورش بشود. دوست‌های من می‌گفتند «تو اصلاً نمی‌توانی سمت یک روحانی بروی» خب من را می‌شناختند. همین‌الان هم ازدواج با ایشان، بمبی است که بین فامیل و دوستان ما ترکیده. کسی باورش نمی‌شود. با تعجب زنگ می‌زنند و من باید دانه به دانه همه را توجیه کنم.

• در این جلسه‌ها، حاج‌آقا درباره چه چیزهایی صحبت می‌کردند؟ صحبتی درباره زندگی طلبگی و اقتضائاتش نشد؟

صحبت‌هایی شد. اینکه زندگی‌شان چطور است؛ وضع‌مالی و درآمدشان. درباره همسر سابقشان هم گفتند. چون حاج‌آقا قبلاً ازدواج کرده بودند و همسرشان فوت کرده بود.

• اگر تمایل دارید جزئیاتی درباره این ماجرا هم بفرمایید.

حسن‌بیگی: ماجرای فوت ایشان مربوط به زمان کروناست. هر دو ما مبتلا شده بودیم. من یک بیمارستان بستری بودم، خانمم یک بیمارستان دیگر. بیمارستان فُرقانی را گذاشته بودند مخصوص خانم‌های باردارِ مبتلا به کرونا. ایشان هم چون باردار بودند در فرقانی بستری بودند. ریه هر دویمان حسابی درگیر بود. من ولی زودتر مرخص شدم و پس از ترخیص فهمیدم ایشان رفته توی کما. یک ماه و نیم بعد، بچه‌مان در همان وضعیت سقط شد. دکترها گفته بودند احتمال برگشتِ خودش هم خیلی کم است. ولی پس از سه ماه، یک روز در کمال تعجب چشم باز کرد. چند روز بعدش، دوباره تشخیصِ خونریزی ریه دادند. دکترها هم زیر بار عمل نمی‌رفتند. می‌گفتند: «به احتمال ۹۰درصد، از زیر عمل زنده درنمیاد» ولی عمل شد و خیلی زود به‌هوش آمد. خیلی زود «اینتوبه‌»‌اش را هم برداشتند و تنفسش بهتر شد. بعدِ سه چهار روز هم از آی‌سی‌یو آمد بیرون و چند روز بعد هم فرستادنش خانه. عجیب و غریب، همه‌چیز زودتر از معمول پیش می‌رفت. توی خانه تا سه ماه یک‌سره بالای سرش بودم. کم‌کم وزنش شروع کرد به افزایش و توانست دوباره روی پاهای خودش بایستد و کپسول اکسیژن را کنار بگذارد. سه ماه هم گذشته بود که توانست خودش تنهایی از جایش بلند شود. آن روز فکر کردیم یک‌جورهایی داریم برمی‌گردیم به زندگیِ قبل کرونا.

تقریباً مراحل درمان طی شده بود.

بله. ولی ماجرای فوت ایشان خیلی یک‌دفعه اتفاق افتاد. یک روز وقتی فکر می‌کردیم همه‌چیز حل شده، چای گذاشته بودم مقابلش. بعد هم رفتم توی آشپزخانه و مشغول کار شدم. ولی یک‌دفعه دیدم شروع کرد به تکان دادن دستش. نفسش بند آمده بود. سریع زنگ زدم اورژانس. خیلی زود آمدند. ولی پنج دقیقه بعد، همه چیز تمام شد...

• یعنی اورژانس رسید، ولی نتوانست کاری بکند؟

بله. خیلی زود رسیدند، ولی کاری از دستشان برنیامد. خدابیامرز چند روز قبل‌تر بهم گفته بود: «شهادت حضرت زهرا(س) نزدیکه. اگه بتونیم مجلس بگیریم خیلی خوب میشه» با همدیگر توی فکر همین مجلس بودیم، ولی نشد.

• برگردیم سر ماجرای آشنایی شما. با گپ‌هایی که بینتان رد و بدل شد، انگار تفاهم‌هایی که توقع نداشتید، پیدا شد.

طباطبایی: بله. انگار دیوار بینمان فروریخت. انگار تصور من عوض شد. خودِ آدم بعضی وقت‌ها نمی‌فهمد اتفاقات چطور پیش می‌روند، ولی خیلی زود مهرشان افتاد به دلم. بعد هم همه‌چیز با سرعت جلو رفت و تا به خودم آمدم، دیدم نشسته‌ایم وسط جلسه خواستگاری. حالا هم که این سفر یک‌جورهایی، ماه‌عسلمان است.

*این گفت‌وگو اواخر بهمن سال گذشته انجام شده است.

منبع: قدس آنلاین

کلیدواژه: حرم مطهر رضوی زائران امام رضا ع خیلی زود همه چیز

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.qudsonline.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «قدس آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۹۰۱۰۶۶۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

صحبت‌های آتشین هاشمی نسب در میکسدزون

به گزارش "ورزش‌سه"، مهدی هاشمی نسب مربی تیم فوتبال استقلال در میکسدزون ورزشگاه آزادی در جمع خبرنگاران ایستاد و به سوالات آنها پاسخ داد.

او حرف‌های ابتدایی اش را اینطور درباره پیروزی دراماتیک تیمش آغاز کرد: عذرخواهی ویژه دارم از تک تک هواداران از طرف کادر فنی و هواداران بابت شکل بازی در نیمه اول. شرمنده شدیم.

او ادامه داد: نیمه اول اصلا استقلال و در حد قهرمانی نبودیم، اما در بین دو نیمه با صحبت هایی که با بچه‌ها داشتیم به آنها گفتیم که چه جایگاهی دارند و کجا هستند. هواداری قبل از بازی آمد و با بچه‌ها قبل بازی صحبت کرد. فکر می‌کنم بچه‌ها خیلی زود فراموش کردند. خوشبختانه نیمه دوم به بازی برگشتیم. لحظه ای گل زدیم که یک سری صحبت‌ها درباره خلوت آدم هاست که اصلا دوست ندارم درباره آنها صحبت کنم. 

مربی استقلال با کنایه به شادی نکردن علیاری ادامه داد: اما اتفاقاتی می‌افتد که آدم دوست دارد درباره آنها صحبت کند. بازیکنی که تماشاچیان ما را تحریک می‌کند و در بازی رفت بعد از گل جلوی تماشاچیان ما خیلی خوشحالی می‌کند! پس در ورزشگاه آزادی هم خوشحالی کنید. جلوی تماشاگران ما خوشحالی کنید. ما ابایی نداریم و به قدرت بازیکنانمان اعتقاد داریم.

هاشمی‌نسب در ادامه با کنایه زدن به کادر فنی ذوب آهن گفت: قبلا هم گفته بودیم که فارغ از جام گرفتن این تیم برای ما قهرمان لیگ است. کسانی که خط می‌گیرند از ارباب‌شان که هزار درصد توان بگذارند. ما دنبال این نیستیم که بازیکنان حریف توان نگذارند، چون قبلا استقلالی بوده‌اند و شل کنند، اما توقع داریم شراقتمندانه بازی کنند و با خط و بازی‌های که ما فوتبالی‌ها بلدیم 20 دقیقه از تایم بازی را با وقت کشی نگذرانند. آقایان ما هم این بازی‌ها را بلدیم. این بازی‌هایی که شما با رمز و رموز به بازیکنان انتقال می‌دهید را بلد هستیم. خوشبختانه بردیم.

او سپس در واکنش به این سوال که شفاف صحبت کند، گفت: آنهایی که باید بدانند می‌دانند. شفاف به‌موقع صحبت می‌کنیم. ابایی هم از صحبت کردن نداریم. بدون هیچ صحبتی ما را 50 میلیون جریمه می‌کنند. هزار میلیارد دیگر هم جریمه کنند. الان وقتش نیست. ولی یک چیزی بگویم. نه 50 میلیون، نه 70 میلیون، نه هزار میلیارد آدم؛ تا آن بالایی نخواهد برگ از درخت نمی افتد. تلاش نکنید. چون خدا هست اون تصمیم می‌گیرد که چه اتفاقی می‌افتد. این چیزهایی است که خلوت من است و اصلا دوست نداشتم درباره آن صحبت کنم.

او درباره اینکه آیا تیم قهرمان می‌شود، تاکید کرد: این تیم برای ما قهرمان است حتی اگر سوم یا چهارم بشویم.

او درباره حضور هواداران هم صحبت کرد: دست تک تک شان را می‌بوسم که در این هوا آمدند.

دیگر خبرها

  • مهران مدیری با یک سریال بازمی گردد | جزئیات شروعِ پیش‌تولید پایتخت
  • صحبت های جیمی کرگر در مورد کاسمیرو: فوتبال را ترک کن، قبل از اینکه فوتبال تو را ترک کنه! / زیرنویس فراسی
  • وضعیت قرمز در بازار طلا؛ ۲ سیگنال «رافائل» به بازار سکه
  • (عکس) کنایه تند بازیگر تلویزیون به میثاقی با اسم بردن از عادل فردوسی‌پور
  • پرونده مرگ بلاگر زن معروف در سوپر ساختمان شهر مشهد | صورت او ترکید!
  • انتقاد میثاقی از صحبت های نکونام پس از جدایی خطیر از استقلال / فیلم
  • کامیابی‌نیا: چشمی حداقل باید سه بار اخراج می‌شد!
  • صحبت‌های آتشین هاشمی نسب در میکسدزون
  • هاشمی‌نسب: این استقلال قهرمان لیگ است چه با جام چه بی جام
  • واکنش پسر صادق آهنگران به صحبت‌های تازه پدرش/ اختلاف پدر و پسر تمام شد؟